پسر خیابونی

پسر خیابونی

نوشته های پسر خیابونی
پسر خیابونی

پسر خیابونی

نوشته های پسر خیابونی

اگه ترکم کنی

اگر ترکم کنی
قلب مرا نیز با خود خواهی برد
و من بدون تو و در فراقت
نمی دانم کجا بروم
اگر ترکم کنی
باز هم من هیچوقت فراموشت نخواهم کرد
و اینجا، تنها در اندیشه تو
خواهم ماند
اگر مرا ترک کنی
درد و غصه مرا خواهد بلعید
و دیگر حتی یک روز
بدون تو زنده نخواهم ماند
اشکهایم دریای پدید خواهند آورد
که من بی وقفه در آن
در انتظار رسیدن بتو شنا خواهم کرد
و این است دلیل بودن من
من پایان عشقمان را تصور میکنم
و اندیشیدن به اینکه تو روزی مرا
ترک خواهی کرد
مرا می ترساند
اگر مرا ترک کنی
هرچه دارم از دست خواهم داد
و من می دانم
که دیگر کسی مثل تو را نخواهم یافت
اشک هایم دریایی پدید خواهند آورد
که من بی وقفه در آن
در انتظار رسیدن بتو شنا خواهم کرد
و این است دلیل بودن من...
من پایان عشقمان را تصور می کنم
و اندیشیدن به اینکه تو روزی مرا
ترک خواهی کرد
مرا می ترساند
اگر مرا ترک کنی...
اگر مرا ترک کنی...
......................
پ.ن1: یادم نمیاد این شعر رو واسه کی توی وبلاگم گذاشته بودم  (مخاطب خاص نامرد بیا اعلام وجود کن بدونم کی هستی )
پ.ن2: این شعر رو توی یکی از وبلاگ های قدیم خودم داشتم نمی دونم چرا امروز هوس کردم سری به اون وبلاگ بزنم.
پ.ن3: یادم نمیاد شعر از چه شخصی بود. حق شاعر محفوظ خواهد ماند.
پ.ن4: خدا رو شکر بالاخره اینجا نیز رحمت الهی سرازیر شد

پیداش کردم

و. ک. سپتون مخففِ ویکتور کرام سپتون می باشد. این شخصیت در سال 23 فوریه 1988 میلادی در خانواده ایی متدین و مذهبی دیده به جهان گشود. از کودکی علاقه به داستان سرایی ها بصورت محاوره داشت. ایشان در تا 16 سالگی هیچگونه داستانی را به تحریر در نیاورده بود ولی تا همان سال بیش از صد داستان را مانند قصه فی البداهه برای دوستان تعریف نموده بود. همه دوستان وی متفق القول او را خرافه پرست، و خیال باف و همچنین گاهی او را بلند پرواز می خواندند. بعد از 16 سالگی تصمیم به نوشتن داستانک های خود به همان صورت محاوره در دفتری نمود. او اعلام نموده که هنوز آن دفتر را در اتاق خواب خودش در کمدی نگهداری می نماید و برای داستان های جدیدش از آن ها الهام می نماید. 

تا به حال هیچگونه کتابی به صورت رسمی از وی به انتشار نرسیده است. او در حال حاضر به زندگی آرامش مشغول است و به این فکر می نماید که شاید گاهی آن دفتر داستانک های خود را برای عموم نشر دهد.

نام ویکتور کرام سپتون یک نام خیالی می باشد که بعد از مصاحبه با ایشان اعلام نموم این اسم رو دوست دارم و ترکیبی از یک کاراکتر در دنیای هری پاتر در کتاب چهارم به نام ویکتور کرام و سپتون به کاراکتر های مختلفی در کتاب های دیگر که به روحانیون مذهبی در کتاب های دنیای فانتزی گفته می شود ساخته شده است. ایشان اعلام نمود که بالاخره مایل می باشد که نام اصلی خود را فاش نماید. اون گفت نام اصلی بنده علیرضا می باشد. 

...........................

پ.ن1: خب این اون رازی بود که شاید چندین سال هست که فقط خودم می دونستم. بالاخره گفتمش. 

پ.ن2: شاید برای خیلی ها مهم نبوده باشه ولی واسه من مهم بود. 

پ.ن3: و بالاخره بعد از این همه درگیری تونستیم امروز یه 5،6 ساعتی بخوابیم. خدا رو شکر که همه چی به خوبی گذشت.

پ.ن4: امروز نامه ایی بردم واسه یه جای دولتی طرف برام مهر زد، نگاه به مهرش کردم نوشته بود عزیز دارم. با خودم میگفتم خجالت بکش مرتیکه.  اخه اینم شد مهر؟ عزیز دارم. بعد فهمیدم اسمش عزیز و فامیلیش دارم هست . از همین جا از ایشون معذرت خواهی میکنم  ولی خب حق بدین خو

قضاوت با شما

سلام

خب از اون نخوابیدن ها 24 ساعت مونده که اونم میگذره البته امیدوارم. توی این ساعت یه سری آمار میدم که خودتون قضاوت کنید. از طرفی بنده نه طرفدار منع کردن این کار ها هستم و نه طرفدار منع نکردن این کارها بنده به نوبه خود کاملاً بی طرفانه حرف میزنم. ناگفته نَمونه خیلی دوست داشتم بیشتر در مورد این قضیه حرف بزنم و توضیح بدم اما حس میکنم خودتون قضاوت کنید بهتره .

همه توی صفحات مجازی و گروه های مجازی بودین و هستین، در نتیجه خیلی چیزها رو خودتون دیدید و شنیدید.

حج:

سوال: چرا حج رو تحریم نکنیم؟ اصلاً چرا باید پولمون رو بدیم عربستان که اون رو بمب کنه بریزه رو سر مردم؟ جای اینکه پولمون رو بدیم عربستان بریم به چهار تا جوان و نوجوان کمک کنیم زندگیشون رو شروع کنند؟ (اینا حرفهایی هستند که اکثراً میزنند.)

خب در مورد چرای حج رفتن بعد ها بحث خواهم کرد. الان فقط میخوام یه سری اعداد و ارقام بگم.

در آمد عربستان از حج سالانه حدود 20 میلیارد دلار تخمین زده میشه. که این رقم کل حج و کل انسان ها رو در بر میگیره. مبلغ حجاج ایرانی عزیز صرف هزینه اسکان، نیروهای اعزامی از ایران، هزینه پرواز ها( 50 درصد سعودی، 50 درصد ایرانی)، غذا (که از طرف ایران می باشد جهت رفاه و سالم ماندن حجاج) و سایر هزینه های سفر می شود.( آمار دقیق از هزینه سالانه پیدا نکردم آمار ها تفاوت زیادی داشتند، میانگین بین 50 میلیون تا 950 میلیون دلار نوشته شده بود به همین دلیل از ارائه مبلغ صرفنظر نمودم. اگر کسی آمار دقیقی داشت اعلام کنه) 

درآمد نفتی عربستان با احتساب بشکه ایی 50 دلار و تولید 10 میلیون بشکه در روز، سالانه حدود 200 میلیون دلار هست. که در سال های گذشته قیمت بیشتر بود و حدوداً تا 500 میلیون دلار نیز میرسید.

پس طی اعلام هزینه حج تنها حدود 3 درصد از ناخالصی کشور عربستان رو تولید می کنه

خب این در مورد حج. که دوست دارم خود دوستان با دیدن ارقام جواب خودشون رو بگیرند. ( البته فقط افرادی که واقع نگر باشند جواب رو میبیند. و کوته فکران را هرکاری کنیم همان کوته فکری می باشند که بودند)

سفرهای خارجه:

سوال: خب حال من سوال دارم از دوستان که میگن پولمون رو ندیم حج و به جاش بدیم یکی که نیاز داره. چرا کسانی که سفرهای خارجه و کنسرت های ....... و ترکیه و تایلند و.... رو میرن کسی ازشون حرفی نمیزنه؟ 

سفرهای خارجه منهای سفر حجاج سالانه مبلغی بالغ بر 7 میلیارد و 517 میلیون دلار اعلام شده هست. پس در اینجا این نیز مبلغ قابل توجهی هست.

................................

پ.ن1: اول اینکه کمک مالی به نیازمندان از کارهای پسیندیده و انسان دوستانه می باشد. بنده حقیر هیچگونه اعلامی نکردم که کمک نکنید.

پ.ن2: بنده نگفتم حج نرید

پ.ن3: بنده نگفتم سفر خارجه و تفریح نرید.

پ.ن4: حرف من بیشتر سر این هست که همه این ها رو در کنار هم داشته باشیم. بیشتر سر این مبحث هست که اینقدر فکر نکنید فقط از پول حج درآمد زایی می کنن که ما بیاییم و تحریم کنیم.




دو برادر

روزی روزگاری درقدیم  دو برادر در کنار هم زندگی می کردند. یکی شاه و دیگری شاهزاده. یکی دریای علم و دانش و دیگری درب ورود آن. یکی امام و دیگری امام زاده. برادر بزرگتر مسئولیت سنگینی بر دوش داشت. مسئولیتی که باید به تمام دنیا ابلاغ می شد. برادر کوچکتر نیز در رکاب برادر بزرگتر فرماندهی می کرد. اجرای دستورات با او بود. 

در آن سال های خفقان. سال هایی که پر از مکر و حیله و دسیسه بود. برادر بزرگتر برای اجرای عدل و برای آگاهی مردم راهی جز مقابله با دشمن نداشت. باید تصمیم میگرفت. به سمتی که گویا او را دوست داشتند حرکت کند. گرچه می دانست که در آن راه خونش ریخته می شود. 

باری به سپه سالارش اطلاع داد: برادر عازم سفری هستیم. اسباب سفر را آماده کن. مهاجرت شروع شد. امیر به همراه برادرش و خانواده اش به سمت شرق حرکت کرد. در راه سواره نظام جلوی راهش را بست. به امیر نامه ایی دادند که یا شرایط ما را بپذیر و از ما باش یا سر از تنت جدا می کنیم. 

امیر با خود اندیشید. نمی توانست از حق بگذرد. نمی توانست حیله و دسیسه را نادیده بگیرد. باید مقابله می نمود...

در این میان برادر کوچکتر را با زر و سیم و حفظ جانش وسوسه می نمودند. اما سپه سالار وفادار تر از این حرفا بود. مردی که به برادر خیانت نکرد. مردی که با گروهی مختصر صف دشمن را شکست و درهم کوبید برای مشکی آب. برای سیراب نمودن امیرش. برای آب رساندن به فرزندان امیرش.

فرماندهی که تا لحظه آخر ارادت خالص خودش را به برادر نمایان ساخت و لحظه ایی او را برادر صدا ننمود. برادر کوچکتر فقط  وصیت پدر را عملی کرد. 

پسرم در جنگ برادرت را تنها نگذار. مراقب خواهرت نیز باش.

فرماندهی که قبل از امیرش آب نخورد.

........................

آری زبان و کلمات قاصر از گفتن است.

همه ما این ها رو شنیدیم. شاید خیلی ها بگن دروغه. خیلی ها بگن راسته. خیلی ها اعتقاد داشته باشن بهش ( از جمله خودم)، خیلی ها هم بهش اعتقاد نداشته باشند.

اونهایی که اعتقاد دارند که هیچ. اما اونهایی که اعتقاد ندارند یه سوال دارم اونم اینه که آیا شما این رو درس زندگی و اخلاق نمیبینید؟ شما فکر کنید یک داستان سرایی بوده و یک داستان هست. آیا از داستان به این زیبایی که شکی درش نیست واقعیت هست نباید درس گرفت؟ بیایید وجدانمان را بیدار کنیم. کمی هم واقع نگر باشیم. کاش همه برادر باشیم. همه بدون چشم داشت درس زندگی بگیریم و درس زندگی بدهیم... کاش...

برادر جان نمیدونی، چه دلتنگم...

..................

پ.ن1: شرمنده دیر اومدم خیلی درگیرم این روزها امیدوارم عزاداریاتون مورد قبول درگاه باری تعالی قرار گرفته باشه.

پ.ن2: حرفی نیست فقط کمی با وجدانمان حرف بزنیم و خلوت کنیم.

پ.ن3: مطلب اگه بهم ریخته بود ببخشید یه 48 ساعتی هست که درست نخوابیدم تا 72 ساعت دیگه هم همین قضیه ادامه داره. اگه دیر نظراتتون رو جواب دادم ببخشید


خیانت در امانت

سلام اومدم یه مطلب کوتاه رو بگم و زودی برم قول میدم 

ببینم خیانت در امانت رو چگونه میبینید؟

ببینم اصلاً کسی میدونه خیانت در امانت چیه؟

اصلاً امانت رو چی تصور میکنیم؟

خب شاید همه متفق القول ( امیدوارم درست نوشته باشم ) باهم بگید چیزی که دوستم یا آشنایی بهم بده بگه این رو نگه دار و بعد من ازش مراقبت کنم تا بهش پس بدم. این میشه امانت. ولی اگر ازش استفاده کردم این میشه خیانت در امانت.

خب این درست این میشه معنای اصلی و لغوی جمله. ولی امانات چیا هستند؟ دوستان کیا هستند؟ فقط دوست مقابلت دوستته؟ من میگم نه.


آقایی که توی انتخابات شرکت میکنی و میشی شورای شهر. شما اگر در عمران و سازماندهی شهر کاری رو از پیش نبری میشه خیانت به شهروندان. مردم شهر به شما این کرسی رو امانت دادند. پس بنگر که چگونه رفتار میکنی.

آقایی که رفتگر زحمتکش شهرداری هستی، اگر آشغالی در کنار تو برداشته نشه. شما خیانت کردی به شهر. چون مردم جارو و تمیزی شهر را به شما امانت دادند.

و..... (کلیه کسایی که کارهای دولتی رو دارند. من فقط دوتا مثال معمول زدم. شما هرچقدر مثال دوست دارید بزنید.)

اقا و خانمی که این همه بلا سر جسمتون میارید. شما خیانت کردید به جسمتون. چون خداوند به شما این جسم رو  به امانت داده.( خداوند بهترین دوسته پس جمله بالا نیز در موردش صدق میکنه.) ( منظورم بلا سر جسم از هزار جور پروتز، اسفنج، حتی اعتیاد و خود ارضایی و همه اینها جزو بلا اوردن سر جسمه)

بنگریم که به جایگاهمون خیانت نکنیم. به خودمون خیانت نکنیم. این دنیا دنیای امانتِ. به فکر امانت هایی که بهمون سپرده شده باشیم. از فردا صبح وقتی رفتی جلو آیینه لطفاً به خودت بگو. بگو میخوام از امروز شروع کنم. شروع کنم که امانت دار خوبی باشم. 

ویرایش

در هر جایگاهی که هستیم در هر کاری اون رو به نحو احسن انجام بدیم و نذاریم به اعتماد دیگران خیانت کنیم.

شاید اینجوری. جنگی، شورشی، فقری، اختلاسی، ربایی، دزدی، فراری، زندانی و..... نباشه.

همه دوست باشیم. شاد و خرم در کنار هم.

به قول سیاوش قمیشی عزیز.

تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته، جانی که هر انسانی تو اون خوشبخته خوشبخته

......

بدون مرز و محدوده وطن یعنی همه دنیا، تصور کن تو می تونی بشی تعبیر این رویا


اگر همه با هم شروع کنیم میتونیم...


........................

پ.ن1: خدا رو شاکرم. از همه دوستان عزیز ممنونم که برای پدر دعا کردید. خدا رو شکر امروز جواب آزمایشات اومدند و ایشون در سلامت کامل به سر می برند. خدایا شکرت. باز هم ممنونم.

پ.ن2: شما دوستان که تونستید با دعای خیرتون دل من رو شاد کنید قطعاً می تونید با دعاتون شفای همه بیماران رو از خدا طلب کنید. ممنونم.

پ.ن3: منظور من از هزار جور بلا آرایش و نمیدونم به خود رسیدن و این چیزا نیست. منظورم اون بالایی هاست که به انسان ضرر می رسونه.هرچیزی حدی دارد دوست عزیز  

عشق چیه؟

سلام. قرار بود در این مورد نظراتم رو بگم که ممنون از هلیا (هم نفس) عزیز بابت گریزی بر این موضوع که منو وا داشت نظرمو بگم چون قولش رو داده بودم.

یکی از معضلاتی که ذهن منو به چالش کشیده، حرف های جوانانی هست که با دیدن یکی و دوستی، با یه نفر، به یه مدت مشخصی میگن وای من عاشق شدم ( حالا اینکه رابطه داشتن یا نداشتن چیز خوبیه یا بد در این مورد نمیخوام حرف بزنم اینجا. این قول هم میدم که نظرم رو هم بعد ها در مورد این نیز بیان کنم) ( چقدر من صاحب نظر شدم  )

ببینید دوست عزیز عشق مقدسه. شما معنای عشق رو در چی میبینی؟

عشق این نیست که بگی یا این یا هیچکس. ببین توی نگاه اول از یکی خوشت میاد. (بحث من همه دخترها و پسرها هستند پس فکر نکنید در مورد یه جنس حرف میزنم.) خب مسلمئه. باید ببینی، تا خوشت بیاد. این عشق نیست. این حس علاقه نسبت به جنس مخالفت هست که تو بهش دست پیدا میکنی و باید با مرور زمان علاقه مندی تو به عشق تبدیل بشه. این از عشق اول که اگر دوستی برقرار شد احتمال داره به عده پایینی ملحق بشن.

عده ایی هستند، با یکی دوست هستند و رابطه ایی چند ساله دارند و یا داشتند، میان و میگن وایی من عاشق این شدم. من فقط با این باید بشم. در مورد این عده نیز باید گفت شما وابسته شدی دوست عزیز و خصلت انسان ها این هست که تغییر رو به زودی قبول نمیکنن. یه جورایی به آینده نگرانن. پس نمی خوان حالشون (منظورم الانشون) رو با تغییرات خراب کنند. فکر میکنن اگر طرف مقابل در مقابلشون نباشه آسمون به زمین میاد. نه عزیزم این روابط اینقدر به زوال کشیده میشه که با تنفر و دعوای دو طرف خاتمه پیدا میکنه. بعد از دو ماه یکی میاد میگه غلط کردم. اون یکی میاد میگه خفه و کم کم با دعوا شروع میشه و به آشتی میرسه. غافل از اینکه این دوستی جدید بر هیچی استوار نیست و چون هر دو دلسرد شده اند. بدون اینکه خودشون هم بفهمند، رابطه دوباره پایان می پذیره. این هم از عشق دوم .

ببینید عشق این نیست که من یکی رو چون خیلی دوست دارم مجبورش کنم  با من باشه. شاید بودن با من بدبختی واسش بیاره. مثلاً دختر ایکس با من دوست شد. من عاشقشم. ولی نمی تونم خواسته هاشو بر آورده کنم. نمیتونم خوشبخت ببینمش. نمیتونم لبخند رو لباش بشونم. اینجا باید بگم اگر من واقعاً عاشقشم باید ولش کنم. باید بزارم خوشبخت شه. شاید با آقای ایگرگ لبخند بزنه. عشق من باعث این میشه که دو را دور ببینمش. شاید باعث ناراحتی من باشه. اما اگر گریان بودن من باعث لبخند زدن اون باشه این یعنی خوشبختی برای من و صعود برای عشقم. (عشق باید دو طرفه باشه قبول. ولی اگه اون رو بدبخت می کنی بازم نظرم همینه. حتی اگه فکر میکنه تو دوسش نداری و..... تو جزئیات وارد نمیشم)

عزیزی میگفت عشق که نباید به سرانجام برسه. به نظر من منظورش از این حرف این بوده که عاشقا باید خودشون رو فدای عشقشون کنن. بدون هیچ چشم داشتی. نه اینکه بعد ها منت بزارند....

شاید الان خیلی ها بگن این شعاره و توی عمل هیچکس اینجوری نیست. شاید بگید برو بابا این مال قصه هاست. شایدم بگید زر نزن تو خودت این کار رو کردی که داری قمپز در می کنی. 

می خوام بگم اول اینکه دلیلی نداره که بیام بگم من این کار رو کردم یا نه. و همچنین شاید واسه کسی من جمله من اصلاً چنین اتفاقی پیش نیومده باشه. (گفتم شاید). و در آخر ذهن و حرفای آدمی، شخصیت آدمی رو میسازه. پس؛ من نظرم و هرچیزی که توی ذهنم باشه رو عملی کردم، می کنم، و خواهم کرد.

بد تموم شدن یک رابطه بهتر از ناتمومی یک رابطه بده. 

همین.....


...................................

پ.ن1: به هرکس دیگه ایی قول دادم در مورد چیزی بگم بهم خبر بده شاید یادم رفته باشه.

پ.ن2: عجیبه دارم به قول هام عمل میکنم

پ.ن3: اینا فقط نظرات شخصی من بوده پس دوستان عزیز نیان بگن مدرکت از این حرف چیه.

پ.ن4: جواب سوالی که توی متن پرسیدم رو بدید لطفاً


نامه ایی به خدا

سلام خدا جون. خوبی؟

باز هم من اومدم که باهات صحبت کنم. همون آدمه که اون دفعه اومد و صحبت کرد. منو یادت میاد؟ نکنه همونجور که من فراموشت کردم تو هم فراموشم کردی؟

خدا جون یه چیزایی دیدم که خیلی ناراحتم. اومدم فقط به خودت بگم خود خودت. اول از همه ببخشید که وقتی دلم میگیره و مشکل دارم و پر از غصه هستم میام پیشت و وقتی خوشحالم فراموشت میکنم. میدونم که می بخشیم. فقط به این خاطر که بزرگی و دلت رئوفه. خب حالا اومدم این چیزایی که دیدم رو بگم. خدایا چرا آدمات اینقدر بد هستند؟ چرا وقتی که تو هستی منت و خواری بنده هاتو می کشن. اصلاً یه گله دارم ازت چرا آدمای بد رو یه جای بالا می زاری که بقیه برن منت اونا رو بکشن؟ امروز زن و بچه ایی دیدم که به خاطر چیزی کلی بد و بیراه از دارنده اون چیز شنید. آخرشم اون زن به خاطر بچه اش حرفی نزد و با منت اون چیز رو درخواست می کرد. وقتی زورمون نمیرسه چطوری بگیریم؟ اخر هم اون زن مجبور شد به خواسته اون یارو تن بده تا بتونه اون چیز رو برای بچه اش فراهم کنه.خدا جون میشه بهمون عزت نفس بدی؟ میشه بهمون اراده بدی؟ قدرت بدی؟ میشه کاری کنی که هیچکس خفت و خواری نچشه؟ خدا جون دوستت دارم. کمکمون کن....

نامه ایی از یک کودک 10 ساله

پروردگارا آرزویم این است که تو را در وجودم حس کنم. آرزویم این است که نور تو را در باطنم دریابم. خداوندا تو آن بی نیازی که هر نیازمندی را بی نیاز می سازی. ای هستی جهان ما آن بندگان ضعیف تو هستیم که در مقابلت سر فرود می آوریم. باشد که نظری بنما تا ما نیز از نظر کردگان آن دیده بینای تو باشیم. خداوندا آرزو میکنم که هیچ انسانی در این جهان پهناور زمینی آلوده به گناهان نباشد. آرزو می نمایم که نور تو در این هستی گسترده شود و عدل و داد الهی همه را به سر مقصود منزل تو راهنمایی نماید. پروردگارا دل دلم چیزی می لرزد. اشکی ست که از دل برمی آید برای بیماران. خداوند بزرگ و نور امید یاور انسان های بی یاور در این جهان باش. ای بزرگ در این دنیا انسان های فقط تنها چشم امیدشان به توست. باشد که هیچ بنده ایی گرسنه نماند. ای رب عالمیان تنها تو هستی که می توانی انسان ها را به راه راست هدایت بنمایی پس این را از آدمیان دریغ نفرما. از تو خواستن افتخار بزرگیست. نیایش به درگاه وجودت آرامش دلهاست. این آرامش را به همه ارزانی فرما.

نامه ایی از بنده حقیر

...................

پ.ن1: توی این شبهای عزیز همه محتاج دعا هستند. همه انسان ها و دوستان و آشنایان و همسایه ها رو فراموش نکنید.

پ.ن2: آدم های صعب العلاجی هستند که فراموش نکنید.

پ.ن3: عزیزی هست که یک سال و نیم هست روی تخت و زندگی نباتی رو داره سپری می کنه. خیلی محتاج دعاست لطفاً براش دعا کنید که بلند شه

پ.ن4 : التماس دعا



احترام

سلام به همه خوبین خوشین سلامتین؟

اول از همه از یکی از دوستان معذرت خواهی میکنم که شاید باعث ناراحتیشون شدم. خودشون میدونند که چه شخصی رو میگم. 


دوم اینکه یه بحث خودمونی میخوام بکنم. حرفم با دوستانی هست که به محرم و امام و پیامبر و خدا اعتقاد ندارند. من خیلی از این دوستان دارم پس لطفاً کسی نیاد بگه واییی مگه میشه؟ مگه داریم؟ بله هم میشه و هم داریم. شاید شما اینجوری نباشید ولی هستند کسانی که کل محرم رو به تمسخر میگیرند.بگذریم اومدم دو کلوم حرف منطقی و حرف دل بزنم.

ببین عزیزم، برادرم، خواهرم، دوستم، جیگرم ما آدما چند دسته هستیم.

اول کسایی که مثله ما (دوستان وبلاگی که اکثراً شناختمتون) هستند محرم و خدا پیغمبرشون رو قبول دارن. موقع شادی شادی میکنن و موقع عزاداری عزاداریشون.

دوم کسایی که وایی از اون طرف بوم افتادند و مردم رو به زور میخوان حجاب بدن و به قول خودشون که ارشاد میکنن و امر به معروف و نهی از منکر میکنن. این دسته جز دسته بالا نیست. زیرا افراطی هستند. زیرا خودشون رو اصلاح نکردند که بخوان بیان بقیه رو اصلاح کنند. ( لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ) 

 سوم کسایی هستند که از این طرف بوم افتادند و چون به دسته دوم برخورد کردند تر و خشک رو می سوزوند. این دسته فقط به این خاطر که به دسته اول برخورد نکردند از همه چی منزجر شدند. و از دین و دنیا شکایت دارند که این ده روز چیه واسه هزار و اندی سال پیش میای گریه میکنی و سینه میزنی؟ الکی شهر رو به هم میریزی و..... ( حالا نمیخوام بگم چه چیزهایی میگن)

ببین عزیزم ای دسته سوم من جزو دسته اول هستم میخوام باهات حرف بزنم دوستانه. من، وقتی تو ساپورت می پوشی و یک تاپ با مانتوی جلو باز(دخترا)، وقتی تو کلاه سرت میکنی و ریش بزی میزاری و خشتک شلوارت تا بین پاهات پایینه و نمیتونی راحت راه بری (پسرا)، فقط از کنارت رد می شم و میگم خب جوونه باید جوونی کنه. میگم اعتقادش به این نوع هست، میگم دوست داره، اندیشه و فکر و ذهنش اینه. انسان هست و به خاطر وجودش احترام می زارم. فقط احترام به اعتقادت به خواسته هات و به داشته هات. 

اینجوری یک توقع دارم: وقتی محرم من میشه، وقتی ده روز هست تو به من احترام بزار. تو به اعتقادات من نخند، مقابله نکن. مشکلی داری؟ خب لطفاً ده روز تو خونت بشین. همونجور که من 355 روز به خاطر تو اعتراضی نمی کنم و سکوت میکنم. به خاطر تو شاید پسرم، دخترم، برادر و خواهر کوچکم رو خونه نشین کنم که پوشش تو و اعتقاد تو رو نبینه به این خاطر که جوونه و به اشتباه به سمت تو کشیده نشه (نمیگم بدی ولی من نمیتونم فرزندم رو مثه تو بزرگ کنم). 

دوستم ما از یک خاک هستیم. به فرهنگ و بینش هم احترام بزاریم. فقط برای اینکه انسان هستیم. همین.

کاری به اعتقادات شما ندارم قبلاً هم گفتم حرف زیبا ممکن است از هر زبانی خارج شود:

چیزی که برای خود نمی‌پسندی، برای دیگران نیز مپسند و چیزی که برای خود می‌پسندی برای دیگران نیز بپسند.

دسته سوم من و تو دوستیم.....

پسر خیابونی

یه سری اتفاقات بد امروز افتاده که کارد بهم بزنید خونم نمیاد. اعصابم از یه چند نفری خیلی خورده ترجیح میدم در موردش فکر نکنم به همین دلیل اومدم که بنویسم.

قرار بود در مورد چیز دیگه ایی حرف بزنم اما اول بهتره در این باره یه حرفی بزنم...

ویس عزیز توی وبلاگش پرسیده که چرا این اسامی رو برای وبلاگ هامون انتخاب میکنیم.

خب من به شخصه میگم از اسم پسر خیابونی

پسر خیابونی یک شخصیت آس و پاس و ولگرد هست مثه بچه های یتیم زمان جنگ های صلیبی که توی خیابون ها با دزدی و کتک کاری زندگیشو سپری می کردند. ولی تفاوتی با بقیه داره اینکه این پسر خیابونی بر عکس اینکه شخصیت ولگردی هست یک روح بزرگ و دلی مثه دریا داره. این پسر خیابونی هر روز توی یکی از خیابون های شهر میچرخه یه بار با فاحشه ها سر و کله می زنه. یه بار با مردم با دین و ایمون. یک بار با سیاست و بار دیگه با اجتماع. توی خیابون ها چیزهای جدیدی میبینه. اتفاقات جالبی می شنوه. و خودش هم هنوز نتونسته خودش رو پیدا کنه. هنوز دنبال اینه که بالاخره کدوم از این خیابون ها خیابون خودش هست. باید توی کدومش قدم بزنه و قراره شاهزاده کدوم از خیابون ها باشه. پسر خیابونی به این دلیل اسمش پسر خیابونی هست که آدم از اطرافیان چیزهایی یاد میگیره. این دلیل اسم پسر خیابونی هست.

همین.

........................

پ.ن1: خیلی نفهمی ادمی که  امروز این کار رو کردی

پ.ن2: من ادم صبوری هستم اما وقتی اعصابم خورد بشه خیلی نفهم میشم ها 

پ.ن3: برعکس بقیه وقتی عصبانی هستم بیشتر می خندم 

خیلی بیشعوری

تا حالا شده خواب باشید و خواب دستشویی بینید؟

اخ هی میشینی رو سنگ دستشویی و هی میخوایی در رو ببندی کارتو بکنی ولی میبینی زرشک در نیست. به هر ریسمانی چنگ می زنی که در رو ببندی و کسی نبینه ولی نه ؛ چیزی نیست. هی ادما از رو به روت رد میشن و در هم بازهِ بازه. تازه جالبتر اینکه هیچکس هم بهت توجهی نداره اون لحظه هستش که از شدت فشار از خواب می پَری و میبینی که چه فشاری بهت اومده. 

آدمای باهوش سریع بلند میشن میرن دستشویی و میان ادامه خوابیدن رو با خیال راحت انجام میدن.

آدمای احمق هم می بینن که خواب بودن میگن ول کن بابا تا الان اتفاقی نیوفتاده پس با همون فشار می خوابند ( اینا بعد ها بیماری های عفونی پیدا میکنن نکنید این کار رو)

بد ترین اتفاق ممکنه اینه که توی خواب اون در بسته بشه و تو کارتو بکنی و همینجوری حس میکنی یک گرما توام با خیسی و راحتی بهت دست میده و از خواب بیدار می شی با یک خنده ملیح. تازه می فهمی ای دل غافل گویا رختخواب واقعاً خیسه. در این حالت

آدمایی که تنها هستند سریع بلند میشن و جمع میکنن و می شورن و.....

آدمای بی شعور و کصافط اون شب رو تا صبح و حتی تا ظهر اینقدر می خوابن که جاشون خشک شه و صداشو در نمیارن...

فقط خواستم اطلاع رسانی کنم. دیگه حرفی واسه گفتن ندارم  


پاورقی: ببخشید که خیلی پستمون بی ادبانه بود و کمی هم حال به هم ذهن اما ذهنمو مشغول کرده.

..........................

پ.ن1: جاتون خالی عروسی خیلی خوش گذشت. مرادی زن دومش رو هم دعوت کرده بود ولی هیچکس نمیشناختش اما من هی بهش تیکه مینداختم و میخندیدیم.

پ.ن2: خدا رو شکر با هم یه جورایی تسویه کردیم.

پ.ن3: اونی که گفت با مرادی حرف بزنم حرف زدم کصافط با دست پس می زد و با پا پیش می کشید. دیگه خودتو آماده کن.

پ.ن4: دوباره تمرینات شنا رو شروع کردم مدتی بود فرصت نمیشد اما این ماه میخوام تست آمادگی جسمانی بدم حس خیلی خوبی هست