-
یکی گفت...
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 10:36
یه دوستی داشتم حرف خوبی میزد میگفت: یا از کسی خوشت نیاد یا وقتی خوشت اومد امروز و فردا نکن تا دیر نشده برو جلو و حرفت رو بزن یا قبول میکنه یا نه اینجوری حداقل حرفت رو زدی و بعد ها پشیمون نمیشی که اخ چرا حرفمو نزدم اگه میگفتم شاید قبول میکرد. جالبتر از همه اینه که بعد ها با یکی عن تر از خودت میبینیش اونوقت که تا ماتحتت...
-
چی بگم
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1392 01:01
بعضی وقتها یه حس تنفری پیدا میکنی که نمیدونی از کجا نشات می گیره اما من میگم از اون خاطره های خوبی که داشتی تنها راهش هم اینه یا خاطرات رو بسوزونی یا خودت رو. خاطرات رو که نمیشه ولی خب خودت رو...! یه دوستی داشتم که میگفت وفتی با یکی هستی اگه دیدی داری از دستش میدی بکشش که دیگه دست کسی نیوفته الان که فکر میکنم حرف...
-
سال 92
چهارشنبه 30 اسفندماه سال 1391 17:35
سال نو مبارک
-
مرگ
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1391 23:27
آن دم که کبوتر از بام خانه گذشت و آه دختر تنهای شب در فضا پیچید من وتو در کنار هم به سایه ی در ختان انبوه شب روی دیوار ها خیره بودیم ناگهان صدای باد سکوت مرگبار را شکست و بعد به چشمانت خیره شدم حلقه ی اشک را در آن دیدم گفتمت: غمت را بگو .گفتی : غم من در چشمان تو نهفتست . گفتم : کی خواهم فهمید که غمت چه بوده ؟ گفتی :...
-
دلتنگم
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 23:33
خدایــــا........ دستم به آسمانت نمی رسد امـا... تو که دستت به زمین می رسد بلندم کن
-
یک سال
جمعه 4 اسفندماه سال 1391 23:44
یک سال دیگه هم گذشت برای من برای وبلاگم برای سنم چه خوبه ادم تولدش با تولد وبلاگش یکی باشه تو این یکسال فقط ...
-
حس رقابت
شنبه 14 بهمنماه سال 1391 05:17
احساس رقابت ، احساس حقارت است. بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند. من از آن که دو انگشت بر او باشد انگشت برمی دارم. رقیب ، یک آزمایشگر حقیر بیشنر نیست. بگذار آنچه از دست رفتنی است از دست برود.
-
اهلی کردن
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1391 02:21
سلام به دوستان بالاخره باز ما برگشتیم از بیکاری سری به قفسه کتاب ها زدم چشم به یه کتاب خورد که چندبار خونده بودم دوباره برداشتم و شروع کردم به خوندن به اینجا رسیدم خوشم اومد بنویسمش که شما هم ببینید شاید یادتون بیاد. روباه گفت: -سلام. شهریار کوچولو برگشت اما کسی را ندید. با وجود این با ادب تمام گفت: -سلام. صداگفت: من...
-
اوهوم
دوشنبه 3 مهرماه سال 1391 01:23
تو را می شکنم.... از تو عبور می کنم... پاهایم زخمی می شود از گذر از تو .... مهم نیست امروز پایم زخمی شود بهتر است تا فردا قلبم.... (مخاطب خاص)
-
این دفعه مامان
شنبه 1 مهرماه سال 1391 01:32
بابا نان داد بابا فقط آب داد و نان داد مامان عشق داد بابا گول شیطان را خورد و شناسنامه اش چند بار پر شد. پر شد، خالی شد خالی نشد، خط خورد. زن ها خط خوردند، مادرها خط خوردند و بابا چون حق دارد، آب می دهد. نان می دهد. مامان، زوجه مامان، ضعیفه مامان، عفیفه مامان غذا پخت، بابا غذا خورد. مامان لباس را اتو کرد، بابا لباس را...
-
سپهری
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1391 03:06
تو مرا یاد کنی یا نکنی باورت گر بشود گر نشود حرفی نیست.... اما.... نفسم می گیرد در هوایی که نفس های تو نیست
-
قران و دیگر هیچ
شنبه 25 شهریورماه سال 1391 02:39
إذا زُلْزِلَتِ الأرْضُ زِلْزالَها… ............................. و زمانی که از دختران زنده به گور می پرسند به کدامین گناه کشته شده اید؟ ............................ «پروردگارتان به آنچه در درون شما می گذرد، آگاه تر است. اگر صالح باشید، قطعاً او آمرزنده توبه کنندگان است.» ............................. «و در زمین با...
-
یه نوستالژی دیگه
یکشنبه 19 شهریورماه سال 1391 01:45
یک و یک یه ریالی داشتم دو و دو دوسش می داشتم سه و سه سپاس گذارم چار و چار چاره ندارم پنج و پنج پنجره بسته شیش و شیش شیشه شکسته هفت و هفت رفتم دمه مغازه دیدم خانوم درازه هشت و هشت گفتم خانوم درازه نه و نه چرا دمبت درازه ده و ده تورو خدا تورو به امام اولی منو نبر کلانتری کلانتری کلفته فوتش کنی میوفته ............ پ.ن 1...
-
واقعیت تلخ
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1391 08:14
میخی افتاد، بخاطرمیخی نعلی افتاد، بخاطرنعلی اسب افتاد، بخاطراسبی سواری افتاد، بخاطرسواری جنگی شکست خورد، بخاطرشکستی مملکتی نابودشد، وهمه ی اینها بخاطرکسی بودکه میخ راخوب نکوبیده بود. . . . این واقعیت جامعه است ............. پ.ن : لینک های دوستانم رو آپدیت کردم
-
حرف های دلتنگی
دوشنبه 16 مردادماه سال 1391 02:42
یکی از دوستان گفت : زندگی میکنم ... حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!!! چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد بگذار هر چه از دست میرود برود؛ من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد، حتی زندگی را .... میخواهم آب شوم در گسترهی افق آنجا که دریا به آخر میرسد و آسمان آغاز میشود امروز را هم...
-
بیکاری
یکشنبه 15 مردادماه سال 1391 01:44
بدون شرح ........ پ.ن : بچه های اکتیو
-
معنی عشق
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 18:38
گفتم اخر، عشق را معنا کنیم بلکه جای خویش را پیدا کنیم امدم دیدم که جای لاف نیست عشق غیر از عین و شین قاف نیست آمدم گفتم به آوای جلی عین، یعنی عدل مولایم علی شین، یعنی شور الله و صمد قاف، یعنی قول هو الله احد
-
حرف های یک زن ایرانی
سهشنبه 3 مردادماه سال 1391 12:14
آسیه باکری دختر شهید باکری چون دختر شهید هستی توقع دارند چادری باشی وگرنه داری خون پدرت را پایمال می کنی ----------------- برای ما دیگه از خاطره گذشته بیشتر درد و دل است ... وقتی دختر یک شهید باشی وقتی مردم ازت انتظاری را دارن که تو نیستی ... وقتی همکلاسیت توی دانشگاه با کلی آرایش و لاک صورتی انتظار داره تو چادر سرت...
-
اطلاعیه شماره 2
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1391 11:42
تا چند روز دیگر در این مکان مطلبی خواهد خورد
-
تقدیم به دوستان
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1391 01:32
خب امروز به سرم زد یه کاری کنم یه بازی اونم این که یه نوشته ایی رو تقدیم به دوستات کنی خب خودم شروع میکنم اول تقدیم به سهراب ( همیشه حس میکنم شعر رو دوست داره) می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود عشــق، تنـــ ها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود...
-
نمیدونم عنوانش رو چی بزارم
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 20:13
من می توانم خوب ، بد ، خیانتکار ، وفادار ، فرشته خوب یا شیطان صفت باشم. من می توانم تو را دوست داشته یا از تو متنفر باشم. من می توانم سکوت کنم ، نادان یا دانا باشم ، زیرا انسانم و این ویژگی های انسانی اند. توهم به یاد داشته باش ، من نباید انچه باشم که تو می خواهی ، من خودم را از خودم ساخته ام ، تو را باید دیگری برایت...
-
بازی
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1390 19:05
اول از همه مرسی از سهراب بابت دعوت خب من در مورد کلاه گروه بندی حرفی نمی زنم اونم به این دلیل که اگه میخواست واسه من نظری بده من رو توی هیچکدوم از گروه ها نمی گذاشت چون هیچکدوم از اون خصلت ها در من نیست در مورد بازی جملات متنفر: باور کن دارم بهت راست میگم (خودتون در موردش هر برداشتی میکنید مجاز هستید) ببین من دوست...
-
چرا؟
شنبه 15 بهمنماه سال 1390 12:55
چرا باید یه ادم خوار بشه؟ چرا باید خفیف بشه؟ چرا باید یک کسی رو التماس کنی؟ چرا باید گله کنی؟ چرا نشستن از ایستادن و خوابیدن از نشستن راحت تره؟ چرا باید واسه انجام یه کاری جونت در میاد اخرشم نمیشه؟ چرا چرا چرا....... .................. پ.ن 1 : خدایا شکرت. داده هات رو شکر که رحمته و نداده هات رو شکر که حکمت پ.ن 2 :...
-
سلام
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1390 00:26
سلامی به تاریکی شب به دل سیاه روزگار به چرک دستان بابا که وقتی از کار برمیگرده کلی میشوره ولی بازم رنگش همون تیره ای هست که بوده وقتی میاد و از خستگی با علاقه به بچه هاش نگاه می کنه و خدا رو شکر میکنه که بچه هاش سالم هستند همیشه تو دلش خدا خدا میکنه که بچه هاش چیزی نخوان که نتونه جور کنه. بگذریم خدا نگهش داره خدا همه...
-
قربونت برم خدا چقدر غریبی رو زمین
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1390 19:17
امشب تمام عاشقان را دست بسر کن یک امشبی با من بمان با من سحر کن بشکن سر من کاسه ها و کوزه ها را کج کن کلاه، دستی بزن، مطرب خبر کن گلهای شمعدانی همه شکل تو هستند رنگین کمان را بر سر زلف تو بستند تا طاق ابروی بت من تا به تا شد دُردی کشان پیمانه هاشان را شکستند یک چکه ماه افتاده بر یاد تو و وقت سحر این خانه لبریز تو شد...
-
نوستالوژی
سهشنبه 17 خردادماه سال 1390 11:40
نوستالژی به روایت تصویر آه ه ه ه ه ه خدای من
-
اراجیف
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1390 20:23
پلاک 1673......
-
یک سال گذشت
شنبه 28 اسفندماه سال 1389 15:15
خب بالاخره وبلاگ هم یک ساله شد حرفی ندارم بزنم ( گرچه هست اما نمیخوام بهش فکر کنم و به نوشته تبدیلشون کنم ) فقط : عید مبارک
-
کاش بفهمد که با که هستم
جمعه 15 بهمنماه سال 1389 06:51
به تو نگاه می کنم و می دانم تو تنها نیازمند یکی نگاهی تا به تو دل دهد آسوده خاطرت کند بگشایدت تا به درآیی من پا پس می کشم و در نیمه گشوده به روی تو بسته می شود پیش از انگه به تنهایی خود پناه برم از دیگران شکوه آغاز می کنم فریاد می کشم که ترکم گفتند چرا از خود نمی پرسم آیا کسی را دارم که احساسم را اندیشه و رویایم را...
-
آدمک
دوشنبه 6 دیماه سال 1389 23:07
آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همین جاست بخند دست خطی که تو را عاشق کرد شوخیه کاغذیه ماست بخند آدمک خر نشوی گریه کنی کل دنیا سراب است بخند آ ن خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخند