پسر خیابونی

پسر خیابونی

نوشته های پسر خیابونی
پسر خیابونی

پسر خیابونی

نوشته های پسر خیابونی

دروغ شاخ و دم نداره

سلام بعضیا یه دروغ هایی میگن که ادم شاخ درمیاره. بعضی هم یه دروغ مصلحتی میگن و هیچ تاثیری نداره. 

اما دروغ دروغه. چه بزرگ چه کوچیک. ادم برای چی دروغ میگه؟ مگر اینکه سودی براش داشته باشه. این یعنی اینکه اگر راستش رو ببینه باعث ضرر می شه براش. حتی اون کوچکترینشون. دیدی میگن بابا حوصله بحث نداشتم واسه همین یه چی گفتم که فقط طرف ساکت شه. خب این یعنی چی؟ این هم همون سودیه که واسش داره. 

بگذریم.... خودتون رو امروز قضاوت کنید. شبش ببینید چقدر دروغ گفتین. ایا واقعا لازم بوده این همه گفتنش؟ الان میدونم بعضیا میان میگن نه ما نمیگیم. ببینید هرکسی اینو بگه خودش دروغه. شما در روز حداقل یک بار این کار رو میکنید. کسی هم نباشه به خودتون دروغ میگین. 

بیایین سعی کنیم دروغ رو از زندگیمون حذف کنیم. اگر نمیخوایم راستشو بگیم بهتره سکوت کنیم یا بگیم نمیتونیم راستشو بگیم. اینجوری خیلی بهتره.

..............

پ.ن: به قول آرمین من اون نظرات رو باز نذاشتم که شما بیایین فقط بخونید ها 

اگر میشد چی میشد.

همیشه میگیم اگر میشد چی میشد.

تا حالا نشده بگیم حالا که شده چی شده.

میدونید ما همیشه حسرت نداشته های خودمون رو میخوریم. از طرفی هیچوقت هم نشده برگردیم و به گذشته فکر کنیم که چیا میخواستیم که الان داریم. درسته یه سری چیزهایی داشتیم که از دست دادیم. ولی خب اونا رو کاری نمیشه کرد.

ابی میگه : الان که محتاج توام جای تو خالیست.

ولی هیچوقت نمیگه الان که جای تو خالی هست جا رو واسه چیزای دیگه باز کرده. ادما فقط در حال حسرت خوردن هستند. این باعث میشه که تمام گذشته و حال و اینده رو از دست بدن و هیچوقت به خواسته های خودشون نرسند. پس بهترین کار چیه؟

به نظر من بهترین کار اینه که سعی کنیم توی حال زندگی کنیم از مسیر زندگی لذت ببریم از فراز و و فرود ها لذت ببریم. درسته خود مسیر هم کسایی هستند که باعث میشن که شما لذت نبرید ولی بهتره بزاریمشون کنار باز هم یه عده میان و میگن بابا بعضی چیزا رو نمیشه گذاشت کنار خب نذارید ولی خودتون رو تغییر بدین اینجوری میشه همه چیز رو تغییر داد. مثه اون داستانی میشه که طرف می گفت میخوام دنیا رو تغییر بدم بعدها گفتم کشورم و جامعه ام بعدها گفتم خونواده در اخر که پیر شدم فهمیدم خودم رو تغییر میدادم همه چیز رو تغییر می دادم. ولی خب الان که دیگه میدونیم میتونیم تغغیرات رو بدیم چرا که از همین الان خودمون رو تغییر بدیم. این حرفا رو فقط واسه شما نمیزنم بلکه حرفها رو به خودم هم می زنم. 

...........

پ.ن: مشغولیات ذهنم خیلیس زیاده نمیشه سر و سامونش داد.

پ.ن: اگه نمینوشتم می ترکیدم.

خوشبختی و بدبختی

پا رو دلم گذاشتم با اینکه میخواستمش واسش ارزوی خوشبختی کردم...

وقتی کاری از دستت برنمیاد و نمیتونی کاریش بکنی فقط میتونی ببینی چطور ذره ذره دور میشه. وقتی میدونی نمیتونی خوشبختش کنی بهتره بزاری بره. دیگه کاریش نمیشه کرد.


...........

پ.ن : فکر نمیکردم اولین پست سال جدیدم این باشه


برگی دیگر

یک برگ دیگر از زندگی بگذشت. یکسال بزرگتر شدم یک سال وبلاگم بزرگتر شد. افکارم تغییر کردند. خودم تغییر کردم. توی این یک سال به این نتیجه رسیدم هیچکس دلش برات نمیسوزه. هیچکس جز خودت کارای خوب و بدی که کردی رو یادش نمیمونه. اینو یاد گرفتم که دلیلی نداره حسرت چیزای بد رو بخوری چون میگذرن. شادی چیزای خوب هم زود گذر هستن لازم نیست به هرچیزی زیاد واکنش نشون بدی. اینو یاد گرفتم که به اندازه لیاقت هرکس بهش کمک کن به اندازه لیاقت خودت از کسی متنفر باش. اینو فهمیدم برنامه ریزی همیشه درست جواب نمیده فقط ارومی که تلاش کردی برای هدفت اما همیشه اونی نیست که میخوای بشه. اینو یاد گرفتم یه سری چیزا از عالم غیب بهت میرسه که حتی فکرشم نمیتونی بکنی. 

امیدوارم همه دوستان سلامت و خوب باشن. 

دشمنان به راه راست هدایت بشن. هرچی بیشتر دشمن داشته باشی یعنی به هدفت نزدیک تر شدی چون خیلیا نمیتونن ببینن تو به اونجا رسیدی. 

سلامت باشید همگی

تموم

دیشب هم اخرین دوست من ازدواج کرد. الان فقط علی موند و حوضش. دیگه تنهای تنهای تنها. ان شاء الله که خوشبخت بشن همه دوستانم. 

دیشب دیر رسیدم به خونه اما خیلی دوست داشتم بیام و حرف بزنم اما نمیتونستم تکون بخورم قول دادم بیام حرف بزنم الان همش از ذهنم ریست شده. کلا مغز جلبک دریایی هم از من بیشتره.

یه چیزی ذهنمو درگیر کرده ولی متاسفانه اون ته هستش و نمیتونم بکشمش جلو که ببینم دقیقا چی هست فقط خیلی داره اذیتم میکنه.


اراجیف

خیلیا میگن ما آدمای شادی هستیم خب خوش به حالتون امیدوارم اینقدر شاد باشید که هیچوقت طعم دیگه ایی رو نچشید.

اما حرف من روی اونا نیست. روی ادمای تنهاست. ببینید شما با دوستان میرید بیرون میخندین. حرف میزنید. کارایی میکنید که باعث ارامش میشه. باهم میگردین و خلاصه هزار جور کار دیگه. میایید خونه و توی خونواده و محیط گرم هستین و اونجا هم میگید میخندین شادی میکنید. ولی وقتی تنها میشید میبینید که یه چیزی کمه. یه چیزی نیست. یه چیزی سرجاش نیست. اون ته دلتون یه جای خالی مونده. حس میکنید باید یکی باشه. یه جا باشه. توی تنهایی تو شلوغی دلتون اون یه نفر رو میخواد. حالا هرکی میتونه باشه. کسی که حس مالکیت دارید. کسی که حس مالکیت داره بهتون. اون موقع هستش که میبینید. با اینکه همه هستن چه دوستان و چه خونواده ولی انگار نیستن. انگار غمی تو وجودتونه. نمیخوام بگم کسی بوده و الان رفته نه. میخوام بگم کسی باید باشه. گاهی نیاز دارید حرف بزنید. چیزایی بگید که بقیه ندونن. بعضی وقتا ناراحتین. بعضی وقتا خوشحال. درد و دل کنید. بهتون امید بده. چیز خوشحال کننده رو اول به اون بگید ولی وقتی نیست. تو خودتون میریزید. نمیدونین چیکار کنید. افسرده میشید. کسی رو مثال نمیزنم خودم رو مثال میزنم. بارها شده که تلاش کنم و اون یه نفر رو داشته باشم. (بازم میگم کس خاصی مد نظرم نیست. کلی میگم) اما خب نشده. نمیدونم چرا، شاید بلد نبودم، شاید وقتشو نداشتم، شاید عرضه نداشتم، شاید اعتماد به نفس نداشتم، شایدم هر چیز دیگه. شایدم توقعات بالاست چه از جانب خودم چه از جانب طرف مقابل....

کلام اخر:

امیدوارم که هیچوقت چنین حسی نداشته باشید....

...............................

پ.ن: ممنونم از تمام دوستان که دعا کردن پدر حالش خوبه خدا رو شکر.

زندگی جریان داره

جونم براتون بگه که امروز از اول صبح به سرم زده تمام عزمم رو جزم کنم که بتونم به کاری که تعهد دادم پایبند باشم.

همه وبلاگاتون رو دیدم قلبم به درد اومد که همه هستن و من نیستم. 

بگذریم. میخواستم بگم به کسی که میخوای کمک کنی بهتره درست کمک کنی درست توضیح بدی که اشتباه برداشت نکنه. 

هزاران هزار بار گفتم ما چوب مهربونیمون رو میخوریم.


.....................

پ.ن.1: برای بابام دعا کنید.

سردرگمی

اینکه یه تصمیم میگیری و بعدش نتونی انجام بدی خیلی بده ولی خب وقتی بشینی و ببینی نه تقصیر تو نبوده و تو به هر دری زدی که انجامش بدی ولی شرایط نذاشته نشده به هر دلیل خارجی که از دست تو خارج بوده خودت اروم میشی اما اطرافیان اینو قبول نمیکنن و اصلا درک نمیکنن باز بیشتر حرص می خوری .

به نظر من بهترین شرایط اینه که بزاری هر کس هرچی میخواد بگه مهم خودتی و خودت این تو هستی که پیش خودت می دونی مشکلی نیست ...


.............

پ.ن:1 : چرا من اینقدر کم هستم همش سرم شلوغه ولی میبینم بازم کاری انجام ندادم 

اشتباه بزرگ

بزرگترین اشتباه من تبلنیه.

نمیدونم چرا تنبلم. اینجوری بگم کرختم. بی حوصله ام. جدیدا از کار که میام نه تی وی میبینم نه بازی میکنم نه کاری میکنم فقط دراز کشیم و به در و دیوار نیگاه میکنم و عرق سرد میکنم حتی حوصله نمیکنم غذا و اب بخورم. حس میکنم بیماری جدیدیه که اومده تو وجودم شایدم از نظر روحی افسرده شدم که اینجوری ام فقط میدونم این کارم اشتباهه کاش بشه بتونم حلش کنم.

خدا رو شکر عزت داریم.

بعضیا رو نباید بهشون توجه کرد. بعضیا هم نباید مثه خیک بادشون کرد. چون ییهو می ترکن. این ادما رو باید تا می تونی ازشون دوری کنی چون هوا برشون میداره. از خدا میخوام هرکسی رو به اندازه لیاقتش بهش بده.

من موندم تو حکمت خدا نمیدونم چی بگم. البته عقل من کوچیکه اما بعضیا رو چرا واقعا اینقدر بهشون میده که هول میشن. یارو تا دیروز مثه امل ها بود الان از یه طریقی که هیچ تلاشی نداشته بهش رسیده هوا و هوس برش داشته و سعی میکنه اراجیفی به هم ببنده.اخه اسکل تو تا دیروز پاچه خواری ما رو میکردی از مهربونی ما سو استفاده میکردی الان چی شده فاز بر میداری؟

خدایا شکرت. اونقدر شرف داریم که بگیم خودمونیم و خودمون.

................

پ.ن1: خیلی دوست داشتم صریح حرف بزنم و مقداری فحش های رکیک بزنم ولی خب جو خوبی نیست که بشه اینجوری اینجا حرف زد.

پ.ن2: خیلی عصبانی ام و سگ سگم