پسر خیابونی

پسر خیابونی

نوشته های پسر خیابونی
پسر خیابونی

پسر خیابونی

نوشته های پسر خیابونی

جوانک عاشق

ببین پسرم تو دیگه بزرگ شدی فکر میکنم دیگه لازم ازدواج کنی. خب من تا اونجایی که بتونم کمکت میکنم. درسته هنوز بیکار هستی اما خدا بزرگه زمان من هم وقتی ازدواج کردم بیکار بودم ولی بعد از ازدواج خدا رو شکر کار گیرم اومد. زندگی و رفاه پیدا کردم.

بله پدر شما درست میگین ولی زمان شما با ما فرق میکنه. زمان شما تورم نبود. زمان شما مثه ما بیکار نبود. جمعیت زیاد نبود. تحریم نبود. الان من جوون امید به کار ندارم. این بدترین اتفاق ممکنه هست. الان زندگی دو نفر با یه میلیون تومن در ماه سپری نمیشه.

درسته پسرم تو انتخاب کن و بگو چه کسی رو میخوای و من میرم صحبت های اولیه رو میکنم.

جوان به فکر فرو رفت. یاد زمان دانشگاهش افتاد زمانی که با آن دختر آشنا شد...

ادامه دارد...

....................................

پ.ن1: سارا گیر داد طولانی ننویس منم گفتم باشه.

پ.ن2: پرستو گفت بزار امتحانم رو بدم بیاد بیام بخونم یعنی دو روز دیگه اونم دلیل کم نوشتن داستان بود.

پ.ن3: این داستان کاملاً زاییده تخیلات خودمه و احتمالاً فردا و پس فردا بنویسم ادامه اش رو تموم کنم.

پ.ن4: میدونستم زودتر می رفتم تهران تا پام رو گذاشتم تهران بارندگی گرفت و هوا صاف و عالی شد. مادر همیشه از کودکی میگفت مرد بارانی هستی من فکر میکردم مال جیش تو رختخوابه  اما الان فهمیدم نه قضیه چیز دیگه اییه اخه تا اومدم اهواز اونجا هم باروون گرفت.

پ.ن5: فکر نمیکردم اینقدر براتون مهم باشم مرسی تو این یه هفته همه سر میزدین.

نظرات 16 + ارسال نظر
بهامین چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1394 ساعت 19:48 http://notbookman.blogsky.com/

سلام اقا علی رضا
رسیدن بخیر
خوبین شما؟؟؟
بارون خیلی دوست دارم
داستان نویسی شما قابل تحسینه
واقعا آفرین به شما

سلام دوست عزیز ممنون
خوبم شما خوبی؟
بارون زیباست
ممنون نظر لطفتونه دوستم

سحر سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:31

منظورم از جدی, واقعی بود:d یعنی حس میکنم یه اتفاق رو دارم میخونم یا یه خاطره رو:d بعد آخرش میبینم نوشتید این تنها یک داستان است:|
آرهه هر وقت کم آبی شد این کار رو میکنم ایده ی خوبیه:d

هووم شاید خاطره یه نفر باشه

سحر سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1394 ساعت 00:36

چرا داستانای شما رو همیشه اولش کاملا جدی میخونم؟:d
خیلیی خوبه هر جا برید بارون بیااد

خب این یکی کاملاً جدیه.
اما اینکه چرا همیشه جدی میخونیش رو نمیدونم.
مرسی. بارون میخوای. یه بلیط هواپیما بگیر یه توک پا بیام سر بزنم بهت و برگردم

Sara دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1394 ساعت 19:19 http://www.motevalede-december.blogsky.com

حالا هرچی اینجا بخاطر من و پرستو خانم کوتاه نوشتی پست اولت جبران کردی دیگه منت چیو میذاری پیرو پ.ن5 بقیه رو نمیدونم ولی منکه حوصلم سر میرفت میومدم اینجا

اخه گفتم منت رو بذارم که فردا روز یه چی گفتین بگم یادتونه این کار رو کردم
بله بله میدونم حوصله ات سر میرفت. ولی گویا شما تنها کسی بودی که هی میپرسیدی و گفتم تو قلبتم

Meredith دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1394 ساعت 16:46 http://dr-coffe.blogsky.com

خخخخ مرد بارانی :)))

:دی

مهندس جان دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1394 ساعت 14:27 http://mohandesjan.blogsky.com

واقعا؟؟؟؟؟ یعنی تا من داشتم کامنت میدادم شما داشتین پست میذاشتین؟
جلل الخالق!
برم بخونم :)))

اره واقعاً
اینجاست که دل ها به هم راه پیدا میکنن

مهندس جان دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1394 ساعت 14:08 http://mohandesjan.blogsky.com

ما منتظر ادامه ایم...
لطفا رسیدگی کنید...
شما پیوسته فحش بدین... بازه ی زمانیش محدود نیست اصلا

یه رفرش بکنی میبینی

ویس دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:51 http://heybateveys.blogsky.com

سلام رسیدن بخیر امیدوارم سفر بهتون خوش گذشته باشه.....
این که خیلی کوتاه بود نه به این شوری شور نه به این بی نمکی مثل اون سریالایی که تا به قسمت جذابش میرسی تموم میشه باید صبر کنی تا قسمت بعدش:)

سلام. ممنون
چشم دیگه تکرار نمیشه

موج دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:22 http://delnevashtehae1moj.mihanblog.com/

قوم بنی اسرائیل جالب بود

البته بلانسبت شما

لبخند ماه دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1394 ساعت 01:10 http://Www.labkhandemah.blogsky.com

چقدر کوتاه!!

باران که می بارد تو می آیی...

دیگه ببخشید دیگه
هوووم

کرگدن یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1394 ساعت 18:16 http://penman.blogsky.com

گفتن کوتاه بنویس اما نه دیگه اینقدر!؟
بعد از ۱۰ روز اومده چهارخط گنده گنده نوشته، اونم ۳ خطش پی نوشته!

شما به بزرگی خودت ببخش حرص نخور جوش میزنی.
میام تلافی میکنم

موج یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1394 ساعت 12:45 http://delnevashtehae1moj.mihanblog.com/

سلام ، برادر این قدم شما بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کار از باران دیگر گذشته بود تگرگ امد و برف وصدای مهیب رعد و برق چند نفر را راهی بیمارستان کرد که بر اثر صدا سکته کرده بودن . حالا به نظر شما و مادر گرام این قدم خیر است ؟؟؟

مردم تهران رو مثه قوم بنی اسرائیل میدونم. بارون نمیاد میگن واییی مردیم خدایا آلودگی کشت ما رو بارون بیاد. بارون که میاد میگن این مصیبت خداوندی بود.
بازم به نظر من این قدم خیر هست

آسمان یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:44

واى من پى نوشت ٤ رو خوندم کلى شاد شدم
تهران مگه کى بارون اومد؟همین دیشب بود که


تهران با ورودم بارون و برف اومد. با رفتنم گریه کرد و بارون اومد

mooty یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:43 http://dj-mooty.blogsky.com

مرد بارانی خخخخ وااای اهواز چقد دوور خخخ


شاد باشی

سیاهچاله یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1394 ساعت 09:30

بح بح واستا یه گاوی گوسفندی چیزی قربونی کنیم واست:دی
مرد بارانی =)) آیکون غش غش خندهههههه :))))
پسرم ازدواح کن پسرم:دی

مرسی شما بیای سر بزنی کافیه گاو و گوسفند چیه بابا
مرد بارانی
نچ من دم بهتله نمیدم

مهندس جان یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1394 ساعت 00:42 http://mohandesjan.blogsky.com

این روزها همه نوشته های دنباله دار از وب‌های مختلف میخوانند، شما چطور؟
سلام
اگه میشه حالا که ادامه داره، تند تند پست بذارید و کاری نکنید وقتی قسمت بعدی اومد مجبور بشیم بریم از اول بخونیم :)))

به جرات میگم شاید اولین کسی که ادامه دار مینوشت من بودم
و ادامه دارها رو پشت هم میزارم نگران نباش
درضمن پس زنده ای و غیبت زد هنوز فحش ندادم بهت ها :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد